خرید از سراسر دنیا

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» تصمیمات لحظه آخری و سرنوشت ساز

تصمیمات لحظه آخری و سرنوشت ساز

تاریخ می تواند در لحظه تغییر کند. گاهی تاریخ می تواند بر حسب یک تصادف کاملا دستخوش تغییر شود. اگرچه به طور معمول دنیا بر اساس اهدافی که بشر تعریف می کند دچار تحول می شود اما باز هم همین اهداف ممکن است با توجه به تصمیمات لحظه ای، جهان را کاملا به سمت دیگری پیش ببرد. در شرایط ایده آل، تصمیمات بزرگ و مهم بر اساس مزایا و معایب احتمالی شان اتخاذ می شوند. با این حال همیشه هم شرایط به این شکل پیش نمی رود. گاهی تصمیمات باید خیلی سریع گرفته شوند و طبیعی است که افراد درگیر باید با تبعات این تصمیمات و انتخاب های لحظه ای زندگی کنند. آنچه در ادامه می خوانید، تصمیمات ثانویه ای هستند که بر حسب شرایط اتخاذ شدند و چه بسا سرنوشت تاریخ جهان را تغییر دادند.


جمله معروف مارتین لوتر کینگ در لحظه ساخته شد: "من یک رویا دارم"

این جمله معروف مارتین لوترکینگ را همه شنیده اند؛ جمله ای که می گوید: "من یک رویا دارم" یا "رویایی دارم".

این جمله در تاریخ 27 آگوست 1963 از دل یک سخنرانی تاریخی و الهام بخش بیرون آمد. لوترکینگ در این سخنرانی از دیدگاه خود برای آینده ای می گفت که در آن تعادل نژادی بر اساس ایده رویایی ای که او داشت مطرح شد. اگرچه در اصل مقصود او اشاره به رویا داشتن نبود.

در واقع لوترکینگ سخنرانی مکتوب و آماده ای در دست داشت. اما زمانی که ماهالیا جکسون خواننده سیاه پوست سرودهای مذهبی در میان جمعیت فریاد زد: "به ما درباره رویایت بگو" مارتین لوترکینگ دنباله این درخواست را گرفت و در لحظه جمله تاریخی اش یعنی "رویایی دارم" را خلق کرد. همان لحظه بود که مارتین لوترکینگ سخنرانی مکتوب را کنار گذاشت و ادامه سخنرانی اش را بر اساس آنچه که از قلبش می آمد، پیش برد. نتیجه این شد که این سخنرانی مارتین لوترکینگ به نمونه ای تاریخی از سخنرانی در تاریخ ایالات متحده تبدیل شد.


کاغذهای سخنرانی روزولت جان او را نجات داد!

تدی روزولت یکی از رئیس جمهورهای پر آوازه ایالات متحده بود که به نطق هایی در قالب سخنرانی های بزرگ علاقه بسیاری داشت. در سال 1912 میلادی، روزولت به عنوان رئیس حزب جدید در رقابت های ریاست جمهوری آمریکا در حال صحبت کردن در یکی از همین سخنرانی های 50 صفحه ای خود بود. البته او پیش از رسیدن به محل سخنرانی کاغذهای مربوط به سخنرانی اش را در جیب روی کتش گذاشته بود که روی قفسه سینه اش قرار داشت. همین تصمیم کوچک در نهایت جان تدی روزولت را نجات داد.

زمانی که برای سخنرانی در بین جمعیت ایستاده بود مهاجمی با اسلحه قفسه سینه او را هدف گرفت اما ضرب گلوله با برخورد به کاغذهای 50 صفحه ای که در جیب روی سینه روزولت قرار داشت و کاملا ضخیم شده بود، گرفته شد. تدی روزولت اگرچه به زمین افتاد اما دوباره بلند شد و سخنرانی طولانی اش را در حالی که تکه ای سرب راهش را به بدن او باز کرده بود ادامه داد.


ابرها کوکورا را از حمله اتمی نجات دادند

شاید عجیب باشد اگر بدانید بمباران اتمی ناکازاکی و هیروشیما آن طور که برنامه ریزی شده بود پیش نرفت.

در فهرستی که ایالات متحده آمریکا برای بمباران اتمی ژاپن تهیه کرده بود، نام شهرهای بسیاری به چشم می خورد. در واقع ایالات متحده توجه خاصی به این نداشت که کدام شهر را هدف قرار دهد. همین تضمین برای آن ها کافی بود که ژاپنی ها در برابر این سلاح کشنده تسلیم می شوند. با این حال نقشه اولیه به این ترتیب بود که بلافاصله بعد از هیروشیما، شهر کوکورا بمباران اتمی شود اما خلبان جوان هواپیمای جنگی به نام کرمیت بیهان، به دلیل ابری بودن بیش از حد آسمان نتوانست کوکورا را پیدا کند بنابراین بمباران را رها کرد. خب اگر چه این خوش شانسی اهالی کوکورا بود که از چنین فاجعه ای نجات پیدا کردند اما قطعا بد اقبالی محض مردم ناکازاکی بود که این بمب هسته ای بر سر آن ها فرود آمد.


افسری که سرنوشت شوم تایتانیک را رقم زد!

غرق شدن کشتی تایتانیک یکی از بزرگ ترین تراژدی های دریایی تاریخ جهان را ساخت. شاید هنوز هم خیلی ها این داستان را یک ماجرای تخیلی با بازی لئوناردو دی کاپریو در فیلم "تایتانیک" بدانند؛ اما حتما قریب به اتفاق افرادی که قصه این کشتی را می دانند بر این موضوع واقف هستند که داستان تایتانیک یک داستان واقعی بوده است. یکی از نکته های ویژه ای که کشتی تایتانیک به آن مشهور شده بود "غیر قابل غرق شدن" این کشتی بود. با این حال برخورد تایتانیک با کوه یخ در اقیانوس اطلس منجر به غرق شدن این کشتی شد. پای افراد و دلایل بسیاری برای محکوم کردن حادثه پیش آمده و به دنبال آن از بین رفتن بسیاری، به میان آمد. اما یکی از اصلی ترین این عوامل به تغییر دقیقه 90 افسران کشتی باز می گشت. افسر دوم کشتی دیوید بلر، درست لحظه آخر قبل از حرکت تایتانیک از میان خدمه حذف شد. در حالی که او فراموش کرد کلید قفسه ای را که دوربین های کنترل در آن قرار داشت به دیگر همکارانش بدهد. کشتی قبل از این که بلر بتواند کلیدها را به همکارانش برساند راه افتاد و در نهایت خدمه مجبور شدند برای جلوگیری از تصادف با کوه های یخ از چشم هایشان به جای دوربین استفاده کنند. بدیهی است که نتیجه به طرز ناخوشایندی به بدترین شکل ممکن رقم خورد.


یک پیچ اشتباه و گلوله هایی که آتش جنگ جهانی اول را برافروخت!

این گلوله های گاوریلو پرینسیپ بود که آتش جنگ جهانی اول را برافروخت. گلوله هایی که البته اگر راننده خودروی حامل فرانتس فردیناند ولیعهد اتریش اشتباهی نمی پیچید شاید هیچ وقت به سرانجام شومی چون جنگ جهانی ختم نمی شد. گاوریلو پرینسیپ فردی دو رگه بود.

اوبوسنیایی-صربی بود که با سازمان بوسنی جوان برای استقلال بوسنی همکاری می کرد. او و همراهانش علیه پادشاهی اتریشی-مجارستانی مبارزه می کردند و در همین راستا مشکلات بسیاری با فرانتس فردیناند ولیعهد اتریش داشتند. آن ها در ابتدا تصمیم گرفتند با پرتاب بمبی به خودروی حامل ولیعهد اتریش او را ترور کنند اما این نقشه با دیر عمل کردن بمب ناکام ماند و فردیناند از این مهلکه گریخت.

کمی بعد اما در روزی که بخش مهمی از تاریخ جهان رقم خورد یعنی 28 ژوئن 1914، فردیناند تصمیم گرفت از مصدومان حادثه در بیمارستان محلی دیدن کند. او به راننده اش دستور داد از مسیری غیر از مسیر قبلی که پیش از این رفته بودند، به سمت بیمارستان برود. با این حال راننده در طول مسیر به اشتباه پیچید و دقیقا وارد همان خیابانی شد که گاوریلو پرینسیت در آن حضور داشت. راننده مستقیم به سمت پرینسیپ می رفت؛ هرچند باور کردن این که خودروی ولیعهد اتریش مستقیم به سمت او می رود برای خود گاوریلو هم بعید به نظر می رسید.

پرینسیپ از فاصله نزدیک به ولیعهد اتریش و همسرش شلیک کرد و هر دوی آن ها را به قتل رساند. پس از این اتفاق 37 روز دیپلماسی بی نتیجه ماند تا در نهایت قدرت های بزرگ دنیا وارد جنگی تاریخی با یکدیگر شدند. جنگی که حالا به عنوان جنگ جهانی اول شناخته می شود.


تنبلی در خواندن نامه باعث فروریختن دیوار برلین شد!

فرو ریختن دیوار برلین در سال 1989 یکی از مهم ترین رویدادهای تاریخی است. البته ماجرا وقتی جالب می شود که دریابید این اتفاق که یکی از مهم ترین وقایع قرن بیستم شناخته می شود کاملا تصادفی اتفاق افتاد!

گونتر شبافسکی، سخنگوی آلمان شرقی میزبان کنفرانس مطبوعاتی برای اعلام نظر این کشور برای مسافرت شهروندانش به آن سوی دیوار یعنی آلمان غربی بود. وی درست قبل از این کنفرانس نامه ای را از روسای خود دریافت کرده بود که البته متن آن را به طور کامل نخواند. این نامه حاوی مطالبی بود که شبافسکی باید در این کنفرانس بیان می کرد. بعد از یک ساعت صحبت، شبافسکی درباره احتمال سفر مردم آلمان شرقی به آن سوی دیوار پاسخ گیج کننده ای داد. او مدعی شد سفر به آلمان غربی برای همه شهروندان ممکن است. وقتی خبرنگاران درباره زمان اجرایی شدن این اتفاق از شبافسکی پرسیدند، یکی از آن ها به پرسشی فریاد زد: "بلافاصله؟" شبافسکی هم در پاسخ گفت: "بلافاصله!" البته قرار نبود این اقدام، به این سرعت انجام شود و نیازمند عبور از پروسه های اداری گسترده ای بود. اما کلماتی که ناگهان آمدند و گزارش هایی که در این مورد مخابره شد؛ زودتر از آنچه که باید، دیوار برلین را از بین برد تا یکی از تاریخی ترین اتفاق های قرن بیستم کاملا اشتباه رقم بخورد.


استانیسلاوپتروف یک تنه جهان را از جنگ هسته ای نجات داد!

شاید بتوان گفت همه مردم دنیا زندگی امروزشان را بدهکار استانیسلاوپتروف هستند. پتروف، افسر کشیک روسی در زمان اتحاد جماهر شوروی مردی بود که جهان را از یک جنگ هسته ای نجات داد.

جنگی که ممکن بود بین آمریکا و شوروی سابق اتفاق بیفتد . 26 سپتامبر 1983، پتروف در محل کار خود مشغول بررسی سیستم های هشدار بود. ناگهان چندین سنسور همزمان با یکدیگر هشدار دادند که ایالات متحده در حال پرتاب موشک به سمت شوروی سابق است. این به آن معنی بود که شوروی سابق هم بلافاصله در اقدامی تلافی جویانه موشک هایی را به سمت آمریکا شلیک می کند. با این حال پتروف تصمیم گرفت این موضوع را با کمی تاخیر به اطلاع مقامات مافوق خود برساند. در واقع استانیسلاو پتروف می دانست که تبعات چنین موضوعی می تواند تمام دنیا را به خطر بیندازد. پتروف در موقعیت عجیبی قرار گرفته بود، موقعیتی که اگر در آن اشتباه می کرد جنگی در می گرفت که عواقب آن شامل حال همه جهان می شد. با این حال پتروف تردید کرد.

در نهایت اما مشخص شد سنسورها، هشدارهای اشتباه داده اند. به این ترتیب تاخیر و تردید پتروف در انجام وظیفه، نه تنها کشور او، بلکه همه دنیا را از جنگی خطرناک نجات داد.


تصمیم لحظه آخری ماری آنتوانت خانواده اش را نابود کرد!

تاریخ بر زندگی ماری آنتوانت نور نمی تاباند! ماری آنتوانت که آخرین ملکه قبل از انقلاب کبیر فرانسه بود، وجهه چندان خوبی در تاریخ ندارد. در کوران انقلاب فرانسه سر ماری آنتوانت و همسرش زیر گیوتین رفت تا این موضوع به یکی از مشهورترین داستان های واقعی تاریخ تبدیل شود.

این در حالی است که ملکه و خانواده اش می توانستند از چنین سرنوشت شومی نجات پیدا کنند اما تصمیمات عجیب و غریب ماری آنتوانت او و خانواده اش را به نابودی کشاند. در حالی که قرار بود این خانواده با کالسکه ای معمولی از قصر فرار کنند اما ماری آنتوانت همچنان پای بند به تصورات شیک خود برنامه را تغییر داد.خروج آن ها از راه های پر پیچ و خم قصر که باز هم به خواسته ماری آنتوانت بود باعث تاخیر 30دقیقه ای در این فرار شد.

همین تاخیر سبب شد زمانی که آن ها می خواستند نقشه فرارشان را عملی کنند دیده و بازداشت شوند!.

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  تهران وکیل   |   فروش تجهیزات ویپ   |   گردشگری ارم بلاگ   |   مشاور ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


دوره ای که به جرات میتونه ورق زندگیتو عوض کنه! دوره ای که به جرات میتونه ورق زندگیتو عوض کنه! مشاهده